پویاشو، اولین مرکز تولید کارتون اختصاصی برای کودکان
پویاشو و مدارس

کتاب ماجرای جشن الفبا

کتاب ماجرای جشن الفبا، یک کتاب داستان اختصاصی با اسم و عکس کودک هست. کودک شما در ماجرای جالبی با حروف الفبا آشنا میشه. سپس با رفتن به مدرسه میتونه حروف الفبا را بخوبی یاد بگیره و بسیاری از کارهای مهم رو انجام بده.

هدیه جشن الفبا کلاس اول
هدیه کتاب ماجرای جشن الفبا- دانش آموزان کلاس اول
هدیه جشن الفبا دخترانه
ساخت کتاب اختصاصی جشن الفبا با ویژگی های ظاهری کودک

در این کتاب اختصاصی علاوه بر اسم کودک، نام پدر، مادر، معلم، ۵ نفر از همکلاسی ها و حتی اسم مدرسه نیز وارد داستان می شود. همچنین ویژگی‌های ظاهری پدر مثل مدل مو و ریش و نوع پوشش مادر انتخابی هستند.

کتاب جشن الفبا بهترین هدیه برای جشن الفبا کلاس اول
انتخاب مدل و رنگ مو برای کاراکتر پدر و مادر از روی ویژگی های ظاهری آن‌ها

همچنین تنوع رنگ در لباس فرم معلم و لباس فرم دانش آموز، طیف گسترده ای برای انتخاب دارد.

معلم و جشن الفبا
تنوع رنگ لباس معلم و دانش آموز در کتاب اختصاصی جشن الفبا

ساغر و ماجرای جشن الفبا

در این کتاب، داستان کودک شما روایت میشه که بسیار دوست داره بنویسه و بخونه. کودک شما در ماجرای جالبی با حروف الفبا آشنا میشه. سپس با رفتن به مدرسه میتونه حروف الفبا را بخوبی یاد بگیره و بسیاری از کارهای مهم رو انجام بده.

محتوای کامل کتاب اختصاصی کودک شما و ماجرای جشن الفبا، با تمام صفحات را می توانید در زیر ملاحظه کنید.

کتاب جشن الفبا با اسم و عکس کودک شما

صفحه تقدیمی کتاب ماجرای جشن الفبا

ساغر جان،
ستاره درخشان ما
موفقیتت مبارک!
آرزوی فرداهای روشن تر برایت داریم
عشق و حمایت همیشگی ما همراه تو
دوستدار تو
مامان فاطمه

متن تقدیمی برای جشن الفبا

مقدمه کتاب ماجرای جشن الفبا

کتاب داستان اختصاصی جشن الفبا
مقدمه کتاب داستان اختصاصی کودک شما و ماجرای جشن الفبا

این کتاب، داستان دختر باهوش و زرنگی به اسم ساغر است، دختری که عاشق داستان های زیبا بود.
دختری شاد و مهربون، دلش مث رنگین کمون، خوش خنده و خوش سر زبون
دلش میخواست که زود ِزود، مثل همه بزرگ‌ترا، کتابخونی بلد بشه
از این روزایی که هنوز، نمی‌تونه که بنویسه یا بخونه، با شادمونی رد بشه

یک شب پر ستاره، اومد و باز دوباره، شونه کشید به موهاش، رفت توی آرزوهاش
پلکاشو زودی بستش، خیال می‌کرد توو دستش، خودکاره و مداده، حسابی با سواده
یواش یواش خسته شد، چشاش دیگه بسته شد، وقتی که خوابِ خواب بود، انگار توی کتاب بود
دورو برش توو هوا، همه ی حروف الفبا، مثل پرنده بودن، مشغول خنده بودن
چقدر حرف و عدد بود، کاش اسماشونو بلد بود

صفحه اول کتاب ماجرای جشن الفبا – پدر و کودک

  کتاب جشن الفبا دخترانه
صفحه اول کتاب جشن الفبا – با حضور پدر

ساغر که یکمی غصه داشت، رفت به کنار باباش
تعریف کنه خوابشو، بهتر کنه حالشو
ساغر به بابا حسین گفت:
بابا یه خوابی دیدم / زود از خوابم پریدم
دیدم که توی کتاب / الفبا با پیچ و تاب
دور سرم چرخیدن / اسمشونو پرسیدن؟
یکیشون دندونه داشت، شکلی شبیه شونه داشت
یکی گرد و بلوری، شکلش شبیه قوری
هر کدوم چیزی می گفت!
یکی شون داد زد و گفت: زود بگو، اسمم چیه؟ نقطه ای که میذارن روی سرم واسه چیه؟
اون یکی گفت: چرا من دندونه دارم؟ چرا من نقطه ندارم؟
یکی دیگه گفت: نگام کن، حالا منو صدام کن، چرا شکل من اینه؟ اسمم الف یا شینه؟
یک و دو و سه و چهار / سوال کردن سه چار بار
ولی من بلد نبودم چی بگم، چیکار کنم! نتونستم جواب درستی دست و پا کنم!
چون نشنیدن جوابم، رفتن توی کتابم، همه ازم ناراحت، رفتن به استراحت

بابا حسین خندید و گفت: چند روز دیگه پاییزه، برگ درخت میریزه
فصل کلاس و درسه، زودی میری مدرسه
مثل مامان و بابا، دوست میشی با الفبا

صفحه دوم کتاب ماجرای جشن الفبا – مادر و کودک

کتاب جشن الفبا و مادر
صفحه اول کتاب جشن الفبا – با حضور مادر

ساغر از توی باغچه، گل چید گذاشت رو طاقچه، گفت میدمش مامان جون، تا بشه شاد و خندون
مامان تو آشپزخونه، آمادۀ مهمونه، سرش توی کتاب بود، کاراش چه با شتاب بود
گفتش مامان فاطمه، مامان مهربونم، از کتاب آشپزی، داری چی چی می پزی؟
گفت یه غذای لذیذ، واسه مهمون عزیز

ساغر آهی کشید وگفت:
کاشکی می‌شد توو آشپزی، از این کتاب کاغذی / دستور پخت رو بخونم، شما غذا رو بپزی
مثلا بگم شکر بریز، یا دوتا تخم مرغ ریز / منم یه آشپز میشدم، یه آشپز تر و تمیز
وقتی می‌گفتی خسته‌م، کتابو میدادی دستم / میخوندم و میگفتم، غصه نخور من هستم
اگر سواد می‌داشتم، توو کارا گل می‌کاشتم / شما رو توو سختی‌ها، تنها نمی‌گذاشتم

مامان فاطمه خندید و گفت: غصه نخور عزیزم
خیلی زود اون روز زیبا میرسه، اولین روز شروع مدرسه

صفحه سوم کتاب ماجرای جشن الفبا- حیاط مدرسه

کتاب جشن الفبا
صفحه سوم کتاب جشن الفبا- حیاط مدرسه

اولین صبح دل انگیز پاییز که از راه رسید، ساغر خیلی خوشحال بود
لباسشو که پوشید، مامان مامان فاطمه روشو بوسید
مامان فاطمه دست ساغر رو گرفت و با هم رفتن به طرف مدرسه.
مدرسه رو از اون دورا ، وقتی که دید، پرید هوا، بدو بدو میخواست بره، از خوشحالی می گفت: خدا …
زود برسم به مدرسه / برم به پیش بچه ها
الفبا رو بلد بشم / مثل مامان مثل بابا
اینو بدونم ۳ هست یا ۴ / اونو بخونم ب هست یا آ

وقتی که خواست خودش بره، مامان فاطمه گفت: آهای کجا؟
ساغر با شادی گفت:
می خوام برم به مدرسه، بی سوادی دیگه بسه، با بچه ها بازی کنم، معلمو راضی کنم
حسابی با سواد بشم / با دوستا شاد شاد بشم

صفحه چهارم کتاب ماجرای جشن الفبا – کلاس درس

جشن الفبا کلاس اول
صفحه چهارم کتاب جشن الفبا – کلاس درس

حالا که شده وقت کلاسش و دیگه رفته حواسش، پی دوستای نابش، پی کیف و کتابش،
کلاسش؟ چه کلاسی! چقد پاک و تمیزه، پر از نیمکت و میزه، پر از دوست عزیزه،
چه دوستی؟! آوا، ساناز، آنیسا و نازنین زهرا
با خنده های بچه ها / کلاس شده پر از صدا
ساغر با خودش می گفت:
پس کی میشم من آشنا؟ با حرف سین و جیم و آ / با دال و صاد و لام و تا، آشنا بشم جدا جدا

معلم پای تخته کلاس رفت و گفت: بچه ها من خانم خدابخشی هستم، امروز شروع دوستی من و شماس.
خانم خدابخشی روی تخته نوشت به نام خدای بخشنده مهربان و شروع کرد به درس دادن …

صفحه پنجم کتاب ماجرای جشن الفبا – معلم و بازی الفبا

آموزش الفبا در کتاب جشن الفبا
صفحه پنجم کتاب جشن الفبا – معلم و بازی الفبا

یه روز خوب خدا، مثل همۀ روزا / معلم و بچه ها، رفتن به پارکی زیبا
لباس حیوونا رو پوشیده بودن اونا / سبز و آبی و قرمز، خال خالی، صاف و راه راه
خانم خدابخشی می گفت:
بازی امروز ما، بازیه با الفباس / تو بازی معلوم میشه، کی زیرک و کی داناس!
هر حرفی رو که گفتم، اول یک حیوونه / هرکی اونو پوشیده، زود اسمشو بخونه

خانم خدابخشی پرسید:
حرف «پ» رو کی پوشید؟ لباس پروانه رو آوا پو‌شیده بود، یهویی از جا پرید
حرف «و» کو بچه ها؟ ساناز گفت: تن منه. وال آبی همینجا!
بگید «ی» تن کیه؟ ساغر گفت: منم منم! لباس یوزپلنگو منم که کردم تنم!
«الف» اول اسبه، لباسش تن کیه؟ نازنین زهرا خندید و ایستاد: کار من حالا چیه!؟

نوبت حرف «ش» هست، بگید ببینم کجاست؟ آنیسا از جا پا شد: شیر منم، شیر اینجاست!
حرف ششم، حرف «واو»، مریم با دقت گوش داد / تن کیه زود بگید: مریم پرید و ایستاد
بعدش خانم خدابخشی، اونا رو پیش هم چید
این کلمه چی میشه؟ از بچه ها اون پرسید
بچه ها زود چسبوندن، به همدیگه حروفو
داد زدن همه با هم: اجازه بگیم، پویاشو!

صفحه ششم کتاب ماجرای جشن الفبا – معلم و آموزش الفبا

روش آموزش الفبا
صفحه ششم کتاب جشن الفبا – معلم و آموزش الفبا

خانم خدابخشی مهربون گفت که باید بدونی / الفبا دوست شماست، همه رو با من بخونی
واسه شما چه آسون، واسه تنبلاست که سخته / حرفا رو یکی یکی نوشت به روی تخته
آ که شبیه آهوهاست، روی سرش یدونه کلاست
ب بز ماست بع بع، زنگوله پاست بع بع / یه توپ داره تو بازی، بپا ازش نبازی
پ مثل پنگوءن شده، ببین چقد قشنگ شده / داره سه تا تخم ریز گردالو و ترتمیز
ت تختی که داره بالش، دو تا پنجره روی سرش
ث ثروته، خدا میده، جواهر و طلا میده
جیم مثل جغد خوابالو، نقطه رو خورد شد چاقالو
چ چایی داغ و لذیذ، با سه تا قند ترتمیز
ح حلزون خسته س، خونه به دوش نشسته س
خ خروسه، قوقولی قوقو / بیدار بشین، صبح شد شرو، خورشید خانم کرده طلوع
د دست ماست دست دست / کی بیداره، کی خستست
ذال چیه ذره بینه، ذره ها رو می بینه
ر که روباه ناقلاست، دنبال مرغ پر طلاست
ز زاغه همرنگ شب، پراش صاف و مرتب – زاغ سرشو بالا کرد، ستاره رو نگا کرد
ژ مثل ژیمناستیکه بدنش مثل لاستیکه
سین سس سرخ لزیز، روی غذا کم بریز
ش شتر اهل کار، رو کوهاناش سه تا بار
صاد صندلیه بشینی بالاش، خستگیتو در کنی باهاش
ضاد ضبط صوت پر صدا
طا طاووس خوشکل و بلا
ظا ظرف آشه و غذا
عین عنکبوت ناقلا
غین غنچه ای که نازه
ف فیل دماغ درازه
قاف قوی خوش ادا بود،
کاف کرم بی صدا بود
گاف گربه بازیگوش میره به دنبال موش
لام کیه یک لک لکه از دوستای اردکه
م که مار درازیه، خوشحال و گوش به بازیه
نون که نهنگ دریاست مواظب ماهیاست
و وزغ خوش صدا، ه هشت پای تو دریا
ی یوزپلنگ تند و تیز، دیگه تموم شد ای عزیز

صفحه هفتم کتاب – یادگیری الفبا در خانه

آموزش الفبا در منزل
صفحه هفتم کتاب جشن الفبا – یادگیری الفبا در خانه

ساغر که با سواد شده، حسابی شاد شاد شده، قدر کتابو میدونه، خودش اونا رو می خونه
دوست خوب عدد شده، چه کارایی بلد شده
حالا دیگه ساغر، ساعت چنده میدونه
کتاب آشپزی رو هم، برای مامان فاطمه می خونه
تو دفترش نوشته، چه کاری خوب یا زشته / خط میزنه بدی رو، خوشحال بشه فرشته
به مامان و به دوستاش، نامه نوشت با دستاش / زودی اونا رو شمرد، میوه ها رو که برداشت
میفهمه با ذکاوت، وقتا رو از رو ساعت / که وقت درس و کاره، یا وقت استراحت
بابا حسین، داده حالا نشونش / اندازه گیری کنه، با متر باباجونش
به سادگی می خونه، هر تابلو و نشونه / اسم گلای باغو، حالا دیگه میدونه

صفحه آخر کتاب – جشن الفبا

جشن الفبا
صفحه آخر کتاب جشن الفبا – برگزاری جشن الفبا

جشن الفبا شده، چه شوری برپا شده، الفبا دور بچه ها، میشنن زمین، می پرن هوا
خنده کنون با شادی، تو جشن با سوادی، اونجا همۀ بچه ها، با کمک الفبا با خوشحالی اومدن، به جمع با سوادا
دست می زنن: هی! هی! پا می کوبن: هی! هی!
خانم خدابخشی از بچه ها سوال کرد:
حالا دیگه الفبا رو خوب می دونید؟ همه گفتن: بله! کتابا رو خوب می خونید؟ بله!

ساعت خونی بلد شدین؟ بـــــــله! از بی سوادی رد شدین؟ بـــــــله!
ساغر و بچه ها با خوشحالی گفتن:
شمردنو؟ مــــــا بلدیم! نوشتنو؟ مــــــا بلدیم! ساعت چیه؟ مــــــا می دونیم! تابلو ها رو؟ مــــــا می خونیم!

همه بچه ها باهم، کیکی بزرگ آوردن، به حرفای معلم، گوش دلُ سپردن
خانم خدابخشی مهربون، اومد پشت تریبون، گفت که عزیزای من، نازو تمیزای من
شروع کارِ تازه / اول شبیه رازه
یواش یواش براتون / کارا میشه چه آسون
با تلاش و پشتکار / قوی میشین تو هر کار
مث همین الفبا / همه کارای دنیا
سخته اگه اولاش / ساده میشه با تلاش

حتماً این کتاب قصه اختصاصی زیبا رو برای فرزند دلبندتون بخونید و اگه دوست داشتید نسخه چاپی اون رو از اینجا سفارش بدین

کتاب جشن الفبا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا