پویاشو، اولین مرکز تولید کارتون اختصاصی برای کودکان
پویاشو و مدارس

کتاب داستان اختصاصی قهرمان آینده

کتاب داستان اختصاصی قهرمان آینده با ویژگی های ظاهری کودک شما، مثل مدل مو، رنگ مو و رنگ چشم ساخته می‌شود. همچنین نام فردی که کتاب را به کودک هدیه می‌دهد در طول داستان بارها تکرار می شود.

کتاب به اسم کودک
کتاب داستان اختصاصی قهرمان آینده با اسم و مشخصات ظاهری کودک شما

در این کتاب کودک شما با شغل‌های هیجان‌انگیز و متنوعی آشنا می‌شود که می‌تواند با توانایی‌های خاص خودش در آن شغل به یک قهرمان تبدیل شود. از یک پزشک مهربان گرفته تا مهندسی نوآور و یک کاشف جهان. همه این ویژگی ها، کودک شما را به دنیای متنوعی از فرصت‌های آینده هدایت می‌کند.

کتابی درباره شغل‌ها
کتاب اختصاصی قهرمان آینده شامل ۲۵ عنوان شغلی می‌باشد

زهرا قهرمان آینده

محتوای کامل کتاب داستان قهرمان آینده با تمام صفحات را می توانید در زیر ملاحظه کنید.

این کتاب داستان، یک راه جذاب برای کمک به کودک شما در کشف استعدادها و الهام بخش خوبی برای آینده‌ی زندگی‌اش است. 

قهرمان آینده کتاب داستان اختصاصی پویاشو

صفحه تقدیمی

زهرا جان
این کتاب زیبا و ارزشمند تقدیم به تو
با خوندنش می تونی، دنیای دلخواهت رو بسازی
و به قهرمانی که می خوای، نزدیک‌تر بشی
با شهامتی که در تو می‌بینیم، باور داریم
که آینده‌ای درخشان در انتظار توست
به سوی آینده با شوق و انرژی قدم بردار

با عشق و افتخار
و آرزوی بهترین‌ها برای آینده‌ات
مامان پریسا

کتاب قهرمان آینده با اسم و عکس کودک

مقدمه کتاب اختصاصی قهرمان آینده

کتاب داستان قهرمان آینده با اسم کودک
مقدمه کتاب داستان اختصاصی قهرمان آینده

زهرا یه دختر زرنگ و باهوش بود که همیشه آرزو داشت بدونه تو آینده وقتی بزرگ شد چی کاره می شه؟
برای همین هر جا می رفت، به دور و برش نگاه می کرد، تا بفهمه چی به چیه؟ کی به کیه؟
دلش می خواد سوال کنه: که این چیه؟ یا این کیه؟

یه روز زیبای بهاری، زهرا توی اتاقش، کنار پنجره نشسته بود و با خوشحالی نقاشی می کشید
خاله فاطمه به زهرا گفت: امروز چه کاری انجام میدی؟ زهرا گفت: دارم شغل هایی رو نقاشی می کنم که آرزو دارم بهشون برسم. کاش زودتر بزرگ می شدم و آرزوهامو زندگی می کردم …

خاله فاطمه گفت: الهی هر چی میخوای، در آینده همون شه، بیا با هم سفر کنیم به آینده،
جایی توی رویا که آرزوهات رو بهت نشون می ده، فقط کافیه بهم بگی چه آرزوهایی داری…
زهرا که خیلی خوشحال شده بود و چشماش از شادی می درخشید،
دست خاله فاطمه رو گرفت و آروم چشماشو بست.
و با هیجان یکی یکی آرزوهایی رو که دوست داشت می گفت …

شغل (دکتر – پزشک)

کتاب مشاغل دکتر قهرمان آینده
شغل دکتر- پزشک از کتاب اختصاصی قهرمان آینده

زهرا یه فکرایی داشت، یه آرزوی زیبا / دلش می خواست ببینه، آینده شو تو رویا
اونجا توی اتاقش، آینده ها رو میدید / گفت به خاله فاطمه، همونطور که می‌خندید:
خاله فاطمه! میشه من، یه دکتر خوب بشم؟ / مهربون و کاربلد، عزیز و محبوب بشم؟
دلم میخواد برم زود، به رشتۀ پزشکی / یه دکتر خوب بشم، مریض نمونه هیشکی

خاله فاطمه گفت:

با اطمینان می گم که، یه روزی دکتر می شی / چون خیلی مهربونی، زرنگی و باهوشی
داری واسۀ خودت، مطبی خوب و زیبا / اون رو همه دوست دارن، بچه ها و بزرگا
یه آقایی می بینم، انگار دستش شکسته/ برای گچ دستش، تو مطبت نشسته
با چشمای مهربون، بهش نگاه میکنی / قول دادی دفعه ی بعد، گچش رو وا میکنی
دیدم براش نوشتی، یه نسخه حسابی / داروها رو نوشتی، با یه خودکار آبی

دارم میبینم یه روز، یه عمل سختی بود / رفتی تو واسه عمل، خیلی سریع تند و زود
یه بچه کوچولو، تو اتاق عمل بود / تنفسش ضعیف و حالش خیلی خراب بود
مامان، بابای بچه، اصلا پولی نداشتن / ولی هر چی که داشتن، اونجا گرو گذاشتن
اما تو واسه خدا، یه کار خیری کردی / بدون ذره ای پول، اون و مداوا کردی
برای هر مریضی، زهرا یه قهرمانه / درست مثل فرشته، که از خود بهشته

شغل(خلبان)

شغل خلبان از کتاب اختصاصی قهرمان آینده

یه روز توی آسمون، بالای ابرا بودم / پیش کلی مسافر، تو هواپیما بودم
از کوه و دشت و صحرا، از دریاها گذشتیم / تو آسمون چرخیدیم، انگار توی بهشتیم
زل زدم به آسمون، به بال پرنده ها / آرزوم بود بپرم، با اونا شاد و رها
دوست دارم بشم یه روز، خلبانی مهربان
با هواپیما برم، کل شهرهای جهان
خاله فاطمه گفت:
مطمئنم که زهرا، خلبان خوبی می شی / تو جاده آسمون، فرد محبوبی می شی

یه روز دیدم تو پرواز، مسیر تهران- اهواز / که همه چیز عالی بود، شادی و خوشحالی بود
یهو دیدی تکون خورد ، هواپیما به شدت / دکمه های کابینو، تو چک کردی به سرعت
به هواپیما گفتی، پر بکش زودی نترس / هوا بد شده ولی، کنارم اصلا نترس
یه جبهه هوای سرد، دور هواپیما بود / مسافرات ترسیدن، دلهره تو دلها بود

با میکروفون تو کابین ، حرف می زدی باهاشون / با تک تک جمله هات امید دادی بهشون
چرخ هواپیما رو تو باز کردی با دقت / توی باند فرودگاه ، نشستی با مهارت
خدا رو شکر تونستید، عبور کنید از خطر / همه گفتن سالمند، لذت بردیم از سفر
پر شده اسم زهرا، تمام اون فرودگاه / بدون که قهرمانی، برای مردم ما

شغل (طراح لباس)

طراح لباس خیاط مشاغل
شغل طراح لباس از کتاب اختصاصی قهرمان آینده

از پارچه های مامان، چند تایی بر می دارم
برای عروسکام، می خوام کنار بزارم
چند تا لباس می دوزیم، با کمک مامان جون
تموم این لباسا، چقدر نازن خدا جون
خیلی دلم می خواد که، یه طراح لباس شم
کلی لباس بدوزم، استاد این کار بشم

خاله فاطمه که انگار، علاقشو می بینه / میاد آروم کنارش، با یه لبخند می شینه
میگه می بینم تو رو، که طراح لباسی / لباسهای مجلسی، چون خیلی با کلاسی
لباس های خوشگل و خوش‌رنگ و خیلی زیبا / هم واسه‌ی بزرگا، هم واسه‌ی بچه ها
ستاره های معروف، خریدار تو هستن / همون سلبریتی ها، که خیلی حساس هستن

تو صاحب چند مزون، کلی فروشگاه هستی/ برندِ خاصی داری، معروف تو دنیا هستی
برند زهرا «شیک پوش»، که خیلی با ارزشه / هرکی تنش میکنه، شیک و برازنده شه
برای عروس دومادا، لباسای ناب داری / مخصوص هر سلیقه، مدل های خاص داری
شیفون های جدید و کت و شلوار، جلیقه / چه طرح های زیبایی، به به به این سلیقه

شغل (نقاش)

نقاش مشاغل پویاشو
شغل نقاش از کتاب اختصاصی قهرمان آینده

مشغول نقاشیم، تو پارک کنار درخت
حسابی دقت می کنم، بد نکشم من یوقت
رنگ می کشم روی بوم، یا جایی توی دفتر
زیبا و خلاقانه، چی دیگه از این بهتر
دلم می خواد که روزی، نقاش ماهری شم
کارام بره تو دنیا، استاد کاملی شم

خاله فاطمه به زهرا گفت: یه روز تو یک برنامه، نقاشی ماهر دیدم
دیدم که با قلم مو، چندتا رنگ و قاطی کرد / پاشیدشون روی بوم، خیلی نوآوری کرد
با رنگ سبز زیبا، روح می داد به درختا / انگار که زنده بودن، حرفا می زد با برگا
رفت به سراغ گل ها، رنگو میزد به اون ها / جون تازه گرفتن، با اون نقش و نگارا
اما دیدش که گل ها، تو فکر آب رودن / همه خمیده بودن، از بس که تشنه بودن

گفتش باید که اول، آسمونو آبی کنم / با رنگ زردِ خورشید، دنیا رو آفتابی کنم
اونجا کشید یه ابری، تا که بارون بباره / آبِ رودو پر کنه، گل ها رو سیراب کنه
محو تماشا میشه، هر کسی که می بینه / حسّه تو نقاشیاش، خیلی به دل می شینه
اون نقاشه تو بودی، یه سبک نو آوردی / واسه همه زحمتات، کلی جایزه بردی

شغل (سرآشپز)

سرآشپز کتاب مشاغل پویاشو
شغل سرآشپز از کتاب اختصاصی قهرمان اینده

یه روز دیدم مامانم، رفته تو آشپزخونه / کلی غذا می‌پزه، منتظر مهمونه
سرش توی کتاب بود، کاراش چه با شتاب بود / گفتم: مامان خوبم، چی داخل کتاب بود؟
داری چی چی می‌خونی، از کتاب آشپزی / برای مهمونامون، بگو که چی می‌پزی؟
«یه شیرینی عالی، با کیک نرم و لذیذ / می‌پزم و میارم، پیش مهمون عزیز»

خاله فاطمه! ای کاش، کمک می‌کردم این بار
من می‌شدم سرآشپز، ماهر و استادِ کار

خاله فاطمه گفت:
آشپز میشی یه روزی، غصه نخور فرشته / می‌رسی به آرزوت، رو پیشونیت نوشته
آینده رو میبینم، آشپزی ماهر هستی/ صاحب یک رستوران، سرآشپز هم تو هستی
پختن هر نوع غذا، برای تو ساده بود/ مشتری هرچی میخواست، زود براش آماده بود.
همیشه واسه غذات، یک صف طولانیه/ همه میگن که اینجا، چقدر غذاش عالیه

فضای رستورانت بزرگ و با کلاسه/ اولین انتخابِ، مهمونی‌‎های خاصه
چون عاشق کارِتی، می‌شناسنت همه جا / عطر و بوی غذاهات، پیچیده توی دنیا
هم تو غذا ماهری، هم قنادیت معروفه / توی جهان مشهوره، قنادی شکوفه
زهرا کنار دوستات، کیک و کلوچه داری / تو پختن شیرینی، همیشه گل می‌کاری
بوش تا همینجا اومد، آخ دهنم آب افتاد / از غذای مامانه، بَه! حسابی جا افتاد

شغل (فضانورد)

فضانورد کتاب مشاغل قهرمان آینده
شغل فضانورد از کتاب اختصاصی قهرمان آینده

زهرا رفته تو خوابش، توی فضا به گردش
اینجوری که معلومه، فضانوردی هستش
توی هوا معلق، دستاش روی زمینه
پاهاش ولو تو هوا، میره با یک سفینه
چند تا آدم فضایی، اونجا کنارش هستن
قیافه هاشون عجیب، اما مهربون هستن

خاله فاطمه دید که، زهرا تو خواب می خنده / فهمید دوباره بازم، خواب فضا رو دیده
خندید و چهره ی اون، مثل یه غنچه شکفت / وقتی زهرا بیدار شد، یه ماجرا براش گفت:
گفت می بینم تو رو که، فضا نوردی هستی / با لباس فضایی، تو سفینه نشستی
یبار تو ماموریت، چیز عجیبی دیدی / از اون دورا می یومد، سنگای آتشینی
به هر چی که می خوردن، اونو از بین می بردن / همه چی نابود می شد، اگه زمین می خوردن

با نیروهات تو فضا، یه فکر بکری کردی / واسه نجات زمین، کار بزرگی کردی
مسیر اون سنگا رو، با دقت و شجاعت / عوض کردین تو فضا، سریع و خیلی راحت
بعد متلاشی کردین، سنگا رو توی فضا / با موشکای دوربرد، پودر شدن توی هوا
با اون کاری که کردی، دنیا رو نجات دادی / بعد اومدی رو زمین، به همه امضا دادی
همه می گفتن زهرا، قهرمان ما هستی / تو آدمی نمونه، برای همه هستی

شغل (مهندس)

مهندس کتاب مشاغل قهرمان آینده
شغل مهندس از کتاب اختصاصی قهرمان آینده

امروز نونستم که من، یک کار زیبا کنم
با هر چی تو اتاق هست، یه خونه بر پا کنم
اونجا خونه ای ساختم، پر از نور و پنجره
خوابیدم تو اتاقش، تا خستگیم در بره
دلم میخواد که باشم، مهندسی نمونه
تا هر چی که می سازم، به یادگار بمونه

از خاله فاطمه خواستم، تا ببینه کارمو / اونم با خوش رویی گفت، رویای آیندمو:

یه روز دیدم رو میزت، ابزار خاصی داشتی / یه خط کش و گونیا، روی نقشه می ذاشتی
داشتی دقت می کردی، اندازه ها دقیق شه / تا چیزی که می سازی، نکنه یه وقتی بد شه
همه می گفتن زهرا، یه دنیا ایده داره / با ایده های خوبش، طرح های نو میاره
کنار میزکارت، یه نقشه ظریف بود / طرح یه شهر تازه، که خیلی بی نظیر بود

دیدم داری می سازی، یه شهر برای بازی / شهری که توش می بینی، یه دنیا اسباب بازی
بچه ها خوشحال بودن، از غصه آزاد بودن / با هم آواز می خوندن، می گشتن و شاد بودن
هر چیزی که میسازی، میگن که حرف نداره / نقشه های قشنگت، صد باریکلا داره
به لطف زهرا شهرشون، عالی و زیبا شده / تندیس یک قهرمان، زینت اونجا شده

شغل (مخترع)

مخترع کتاب مشاغل قهرمان آینده
شغل مخترع از کتاب اختصاصی قهرمان آینده

برای من جالبن، وسیله های تازه
چیزایی که می سازم، نیست توی هیچ مغازه
دلم می خواد بشم یه ، مخترع نمونه
اختراعام همیشه، به یادگار بمونه

خاله فاطمه بگو که، اختراعام چطوره؟! / بخوام که مخترع شم، خیلی دور از باوره؟!
به اختراع تازش، خاله فاطمه نگاه کرد/ سر حرفشو با زهرا، خیلی قشنگ وا کرد:

زهرا می بینم که تو، مخترعی برتری / تو ایده و کار نو، از همه بالاتری
وجودت توی دنیا، ضروری و واجبه / چیزهایی که می سازی، هم خوب و هم جالبه
به تازگی ساختی تو، یه خودنویس خودکار / وقتی که روشن می شه، شروع می کنه به کار
یادمه چند وقت پیش، ساخته بودی یه دارو / یه داروی خیلی خاص، برای ریزش مو

میخواستی که بسازی، ی ماشین پرنده / یه ماشین زمان که ،میره توی آینده
اختراع جدیدت، خیلی عجیب غریبه / مثل یه کارخونه ی، خیلی خیلی کوچیکه
این اختراع تازه، شبیه یک دونه بود / تو کار تصفیه ی، هوای آلوده بود
با ابتکار تازت، زندگی زیبا شده / اسم تو و اخترات، مشهور تو دنیا شده

شغل (دامپزشک)

کتاب مشاغل دامپزشک پویاشو
شغل دامپزشک از کتاب اختصاصی قهرمان اینده

زهرا یه روز توی پارک، بازی می‌کرد با خنده / دید کنار سرسره، افتاده یه پرنده
زهرا پرنده رو به، خاله فاطمه نشون داد / رفتن پیش دامپزشک، اونم بهش دارو داد
پرسیدن از دکتره، که خیلی حالش بده؟ / گفت نگران نباشید، اون شده گرمازده
بهش یه کم آب داد، گفت خوب میشه خیلی زود / اون رو بگیر عزیزم، ببر همونجا که بود
زهرا رهاش کرد تو پارک، اومد نشست رو شونه‌ش / نگاهی کرد به زهرا، بعد رفت به سمت خونه‌ش

گفت به خاله فاطمه، حیوونا رو دوست دارم / میخوام که دامپزشکی، بشه پیشه و کارم
خاله فاطمه به زهرا، گفت بده من دستاتو / می‌خوام بریم آینده، زودی ببند چشماتو
چشماشو وقتی باز کرد، حیوونا رو دورش دید / دید که شده دامپزشک، خوشحال شد و می‌خندید
حیوونای مختلف، میان برای درمان، قرص و دوا می‌خورن، یا که میشن پانسمان
زهرا با روی خندون، می‌کنه درمانشون / بعدش با مهربونی، میفرسته به خونشون

اسب خوب مزرعه، اومد برای درمون / شکسته دست پیشی، دیروز توی خیابون
اومدن از باغ وحش، لاک‌‎پشت و آفتاب‌پرست / زهرا که کاربلد بود، زخمای لاک‌پشت رو بست
خیلی سریع درست کرد، پماد خیلی عالی / گفتش به آفتاب‌پرست، اینو باید بمالی
جنگیده با دشمناش، یه هاپوی نگهبان / زخمی شده دستش و، نیاز داره به درمان
دستش که پانسمان شد، گفت که چه مهربانی / زهرا! تو واسۀ ما، همیشه قهرمانی

شغل (بازیگر)

کتاب مشاغل- بازیگر- پویاشو
شغل بازیگر از کتاب اختصاصی قهرمان آینده

میخوام بیاد یه روزی، که من بشم بازیگر
بازی کنم نقش ها رو، یکی از یکی بهتر
تو هر شهر و کشوری، فیلم های من دیده شه
اسمم تو جشنواره ها، هزار بار شنیده شه
رو دیوار سینما، پر باشه عکسای من
صف بگیرن آدما، برای دیدن من

خاله فاطمه که خودش، عشق سریال و فیلمه / نمایشای زهرا رو باحوصله می بینه
زهرا چقدر عالی بود! بازی خوبی داشتی / رویای آیندتُ، تو فکر و ذهنم کاشتی!

من می بینم یه روزی، تو دنیای نمایش / میشی یه بازیگر که، حرفه‌ایه تو کارش
هر نقشی رو میگیری، عالی بازی می کنی / با هنر خاص خودت، دل ها رو راضی می کنی
یه روز نقش راننده، یه روزی نقش رییس / یه روز نقش معلم، یه روز رییس پلیس
یه روز نقش خنده دار، همه باهات میخندن / اما تو نقش غمگین، واست گریه می‌کردن

طرفدارا دوست دارن که با تو عکس بگیرن / میان واسه تماشا، امضا ازت می گیرن
با کارگردان‌های خوب، کار می‌کنی فیلم‌ها رو / یه تیم خوب باهاتن، که دوست داری اون هارو
فیلم های تو همیشه، میرن توی جشنواره / دست میزنه واسه تو، هر کی که دوستت داره
تو بازی آخرت، حسابی تو گل کاشتی / دیدم گرفتی اسکار، نقش اولو داشتی

شغل (نویسنده)

کتاب مشاغل نویسنده پویاشو
شغل نویسنده از کتاب اختصاصی قهرمان آینده

توی دلم این روزا، شوقی بی اندازه دارم
توی دست کوچیکم، یه کتاب تازه دارم
اون یه کتاب قصه ست، که آخرش قشنگه
یه بچه اردک زشت، با تنهاییش می جنگه
چه کار زیباییه، شعر و داستان نویسی
می خوام نویسنده شم، کارم رمان نویسی

خاله فاطمه چی میشه منم نویسنده شم؟ / جواب می ده می تونی، شک ندارم عزیزم!
دارم می بینم که تو، معروف توی جهانی/ برنده ی جایزه ی، بهترین کتاب سالی
شاعری و شعر می خونی، گفتن شعر کار توئه / قواعدو خوب می دونی، جمله ها ابزار توئه
با خوندن قصه هات، بچه ها رو خوشحال می کنی / با دنیایی خیالی، به خوبی آشنا می کنی
اونا توی قصه هات، نقشای اصلی هستن / پرتلاش و باهوش و گاهی بازیگوش هستن

داستانای قشنگت، خیلی طرفدار داره / منتظرش می مونن، تا چاپ بشه دوباره
کلی جایزه بردی، بخاطر کتابات / معروف و محبوب هستن، قصه ها و داستانات
طرفدارا دوست دارن، حتما تو رو ببینن / برای یادگاری، امضا ازت بگیرن
تمام مردم حالا، اسم زهرا رو میبرن/ برای بچه هاشون، کتاباشو می خرن

شغل (شعبده باز)

شعبده باز کتاب مشاغل قهرمان آینده
شغل شعبده باز از کتاب اختصاصی قهرمان آینده

رفتن به شهر بازی، زهرا و مامان بابا
از خوشحالی می‌خندید، پرید پایین و بالا
کلی بهش خوش گذشت، اونجا تو شهربازی
بعدش دیدن تو سالن، داره شعبده‌بازی
شعبده باز تا اومد، با کلاه قشنگش
وسایل عجیب و، جالب و رنگارنگش
زهرا حسابی کیف کرد، با دقت اون رو می‌دید
تا آخر نمایش، از هیجان می‌خندید
دلش میخواست که اون هم، شعبده بازی کنه
آدما رو با کارهاش، خندون و راضی کنه

تا که رسید به خونه، زود روی تختش خوابید / آیندۀ خودش رو، داشت توی خوابش می‌دید
دیده شده شعبده باز، توی کارش نمونه / شعبده بازی می‌کرد، همونجا توی خونه
خاله فاطمه اومده، باهاش تو آینده ها / شعبده بازی هاشو، هی می‌کنه تماشا
از کلاه عجیبش، چیزایی درمیاره / اونا رو با یه حرکت، غیب می‌کنه دوباره
از جیبای لباسش، توی شعبده بازی / یکدفعه در میاره، یه دستمال درازی

با حیوونا دوست شده، کارای عجیب میکنه / پرتغال رو میگیره، تبدیل به سیب می‌کنه
خرگوش میاد کنارش، توپ رو با سر می‌زنه / از آستین لباسش، پرنده پر می‌زنده
دستاش سریع و فرزه، کاربلد و زرنگه / تمرین کرده حسابی، تردستی هاش قشنگه
زهرا بیدار شد و دید، خاله فاطمه با خنده / میگه بگو ببینم، بلیط نمایش چنده

شغل (عکاسی)

کتاب مشاغل- شغل عکاسی
شغل عکاسی از کتاب اختصاصی قهرمان آینده

یه بار تصمیم گرفتم، سراغ مامان برم
از صورت ماه اون، یه چند تا عکس بگیرم
گفتم مامان کجایی، بیا که بوست کنم
یه عکس خوب بگیرم، مثل عروست کنم
ببین چه خوب گرفتم، عکسای من عالیه
جای آقای داماد، تو عکس من خالیه
فکر می کنم که دارم، عاشق این کار می شم
خوب می دونم یه روزی، عکاسی ماهر می شم

وقتی خاله فاطمه، اون عکس زهرا رو دید / گفت آفرین عالیه! لباش از شادی خندید
فهمید که خیلی داره، تو عکاسی استعداد/ آینده ی زهرا رو، با هیجان نشون داد
گفت که می بینم تو رو، یک عکاس خوشنامی / با عکسای جالبت، معروفی و جهانی
یه دوربین توی دستت، همیشه تو کمینی / وقتی که موقش بشه، سریع یه عکس میگیری

از چهره آدم ها، وقتی دارن می خندن / یا وقتی غصه دارن، یه غم تو چهره دارن
دنیای توی عکسات، حرفای تازه داره / یه حس و حال زیبا، به دل ما میاره
قشنگ ترین عکس تو، تصویری از مامان بود / صورت زیباش تو عکس، شبیه قرص ماه بود
روز تولدش بود، براش یه جشن گرفتی / وقتی شمع و فوت می کرد، ازش یه عکس گرفتی

شغل (فیزیکدان)

کتاب مشاغل- فیزیکدان- کتاب قهرمان آینده
شغل فیزیکدان از کتاب اختصاصی قهرمان آینده

جامدادی جامده، بی تغییر و ثابته
ولی میگن که گازو، نمیشه دید تو هوا
یا مثلا مایعات، میشن شبیه ظرفا
تو فکر زهرا اومد، هزار و یک تا سوال
این حرفا رو با خودش، می زد تو فکر و خیال
من عاشق این چیزام، اما باید بدونم
این رشته اسمش چیه؟ چی رو باید بخونم؟

وقتی سوالاشو از، خاله فاطمه پرسید / این جوابای عالی رو، از زبونش اون شنید
این چیزایی که گفتی رو، فیزیک صدا می کنیم / فیزیک یه علمه که باهاش، خیلی کارها می‌کنیم
آینده رو می بینم، که یک فیزیکدان هستی / یه آدم کار بلد، برای دنیا هستی
خلاصه که زهرا، بسیار باهوش هستی / دست ما رو تو دانش، تو همه جوره بستی
با چیزایی که ساختی، زندگی آسون شده/ سختی ها و مشکلات، به راحتی حل شده

تازگی ها تو ساختی، یک ربات کوچولو / کار میزاری توی مغز، با برشی کوچولو
این رباته یه کارِ، عجیب غریب می کنه / از چیزایی که دیده، تصویر درست می کنه
آدمای نابینا، با کمک مغزشون / تصاویر و می بینن، خیلی قشنگ و آسون
دنیا تکون خورده بود، با این کار قشنگت / آدما ممنون بودن، از این فکر قشنگت
بدون که نام نیکت، همراهته همیشه / دنیا بدون شما، فیزیکدانا نمیشه

شغل (آتشنشان)

کتاب مشاغل شغل آتشنشان
شغل آتشنشان از کتاب اختصاصی قهرمان آینده

یه روز دیدم از اون دور، یه دود تو آسمونه
کجا آتیش گرفته، فقط خدا می دونه
کاشکی که زودی بیاد ماشین آتش نشان
نگاه کنید اونجا رو، دارن با سرعت میان
با یه شلنگ آب پاشید تا شعله ها خاموش شد
آتش نشان یه شیر بود، آتیش شبیه موش شد

خاله فاطمه پرسید: می خوای بشی قهرمان؟ / حالا چشماتو ببند می شیم یه آتشنشان!
بیا ببین که هستی، یه مامور نمونه / ماموری که تک تک، وظیفشو می دونه
شجاع و مهربونی، مامور آتش نشان/ وقت نبرد با خطر، زهرا میشه قهرمان
من میبینم تو کوچه، آتیش گرفت یه خونه / آتیش می ره به آسمون، هی می کشه زبونه
رسیدی زود به اونجا، آژیر کشون با ماشین / صدا می زدی مردم، تو راه ما نباشین

اونجا هیاهو شده، جمعیتم زیاده / زهرا که هول نمی شه، چون تجربش زیاده
بدون هیچ ترسی، رفتی روی نردبون / واسه کمک به اونا، رفتی توی ساختمون
ضد حریق و کلاه، دستکش و لوله ی آب / آتیش رو با کپسولت، انداختی از آب و تاب
تک تک آدما رو، نجات دادی به سرعت / مثل یه پهلوونی، پر دلی و با جرئت
بی جایزه بی مدال، میشه یه قهرمان بود / توی دل آدما، میشه تا به ابد موند

شغل (بازی ساز – برنامه نویس)

کتاب مشاغل- شغل برنامه نویس
شغل برنامه نویس (بازی ساز) از کتاب اختصاصی قهرمان آینده

یه بار دیگه بازم این مرحله رو باختم
دوباره باز از اول یه شهر تازه ساختم
کی اینا رو میسازه، اصلا کارش قشنگ نیست
انگار که اون هیچی از، این بازی ها بلد نیست
کاشکی می شد که خودم، اون بازی رو بسازم
اصلا دلم نمی خواد، که بازی رو ببازم
خیلی دلم می خواد که، یه برنامه نویس شم
واسه خودم و دوستام یه بازی بنویسم

هر بار خاله فاطمه، این بازی رو می بازه / می گه غمت نباشه، شغل تو چاره سازه!
گفته دارم می بینم، که برنامه نویسی / واسه همه بچه ها، یه بازی می نویسی
اون بازی رو می سازی، هر جوری که دوست داری / واسه ادامه دادن، چند مرحله می ذاری
گیمرا توی بازیت، از هر کجا تو دنیا / راحت به هم وصل میشن، درست مثل فیلما
سعی می کنی همه جاش، با حال و خوشگل باشه / واسه همه بچه ها، بدون مشکل باشه

یه عالمه جایزه، توی دلش می ذاری / هم سکه هم ستاره، هم جونای اضافی
از بازی قشنگت، بچه ها راضی هستن / بین همه بازی ها، طرفدار اون هستن
اون بازی که تو ساختی، حسابی عالی شده / بدجوری ترکونده، دیگه جهانی شده
کارت خیلی درسته، به عنوان بازی ساز / بچه ها میگن زهرا، بازی بیشتر بساز

شغل (پلیس)

شعر شغل پلیس- کتاب مشاغل
شغل پلیس از کتاب اختصاصی قهرمان آینده

زهرا رفته تو کوچه، شده سروان و سرهنگ
همراه یک یونیفورم، بی سیم داره با تفنگ
با هر کی مثل دزداست، یا دشمن بچه هاست
دشمنه و می جنگه، راهشونو می بنده
میگه برن به زندان، خلافکارا همون جان
زنگ میزنه به پلیس، تا اونا زودی بیان

به خاله فاطمه گفته، هستم پلیسی نمونه / دستگیر میکنم دزدا رو، که هیچ بدی نمونه

خاله فاطمه خندید و گفت:
دارم می بینم که تو، یه پلیس زرنگی / واسه کمک به مردم، با دزدا خوب می جنگی
اگر یه وقتی از بانک، دزدی و سرقت بشه / یا که کلی جواهر، از مغازه گم بشه
تو زود خبردار می شی، تیمت و بر می داری / با ماشینت به سرعت، همه رو جا میذاری
دیدم یه روزی دزدی، تو بانک پناه گرفته / تفنگشم تو دستش، یه گروگان گرفته

تو با کمی زرنگی، نقشه ی خوبی ریختی / تو دستگیری دزدا، نشون دادی که بیستی
دور تا دور محل رو، سریع محاصره کردی / منم دیدم چطوری، اونا رو بیچاره کردی
زهرا با هیجان گفت:
یهویی دزده می خواست، از دستمون در بره / اما وقتی منو دید، سرو پاش شد دلهره
بالاخره تونستم، سارقا رو بگیرم / گروگانا رو آزاد، پولا رو پس بگیرم

شغل (غواص)

شغل غواصی از کتاب مشاغل
شغل غواص از کتاب اختصاصی قهرمان آینده

دیدم یه فیلم جذاب، درباره ماهی ها
نهنگ و کوسه ماهی، دنیای زیر دریا
عروس دریایی بود، با ماهی مرکب
بین اونا یه غواص، شنا می کرد مرتب
کاش غواصه من بودم، میون آب دریا
مثل یه ماهی بودم، زیبا شبیه رؤیا

میای خاله فاطمه، تُو دریا شی من غواص؟! بگی که از دیدنم، تو آب چی داری احساس؟!

خاله فاطمه چشماشو، خیلی آروم می بنده / از چیزی که می بینه، با خوشحالی می خنده
زهرا می بینم داری، تا ته دریا میری / چون که دلت میخواد که، از هر چی سر درآری
میری تا ته دریا، اونجا که نور نداره / تو دنیای عجیبی، که میگی حرف نداره
یه کوله پشتی داری، که هر چی رو می خواستی / برای وقت نیاز، زود از توش بر می داشتی

لباس چسبونکی، یه خنده روی لبات / یه ماسک روی صورتت، یه عینکم به چشات
یهو دیدم کنارت، ماهیای خوش رنگی / با دوربینت گرفتی، چه عکسای قشنگی
کلی آدم تو دنیا، عکس و فیلما تو دیدن / از هنرت زیر آب، تعریف ها می شنیدن
برای فیلم نابت، غواص برتر شدی / چند جایزه گرفتی، توی سطح جهانی

شغل (موسیقی‌دان)

کتاب مشاغل- شغل موسیقی دان
شغل موسیقی‌دان از کتاب اختصاصی قهرمان آینده

یه کار تازه دارم، این روزا یاد می گیرم
با کمک یه استاد، گیتار یاد می گیرم
می خوام که موسیقی رو، همیشه دنبال کنم
آهنگای زیبایی، واسه همه خلق کنم
دلم میخواد روزی بیاد، کارای من شنیده شه
واسش کلیپ درست کنن، تو کل دنیا دیده شه

وقتی خاله فاطمه، شنید یه قطعه از من / دیدم که توی چشماش، برق شادی میزدن
گفت که توی آینده، آهنگسازی کارته / آهنگای زیبایی، گلچین آثارته
برای خواننده ها، کلی ترانه ساختی / یه عالمه موسیقی، برای فیلما ساختی
آهنگ‌های جور وا جور، از هر سبک و سلیقه / هیچ کسی تو موسیقی، مثل زهرا ندیده

از همه جای دنیا، میان واسه اجراهات / طرفدارها شعر هاتو، میخونن همراه باهات
یه شب توی جشنواره، اجرای زنده داشتی / سازها به فرمان تو، چه حس و حالی داشتی
یه جمعیت اومدن، به دیدن اون اجرات / خیلی زودم تموم شد، بلیطای کنسرتات
چقدر بهم خوش گذشت، با اجرایی که داشتی / یه عالمه خاطره، واسم به جا گذاشتی

شغل (رئیس جمهور)

کتاب مشاغل شغل رئیس جمهور
شغل رئیس جمهور از کتاب اختصاصی قهرمان آینده

دیروز دیدم تو اخبار، انتخابات نزدیکه
هر کسی پای صندوق، به کاندیدها رأی میده
منم اگه یه روزی، بخوام که کاندید بشم
میخوام که رأی بیارم، تو تبلیغات دیده شم

وقتی شدم برنده، میخوام بدم یه دستور / که هیچ کجا بچه‌ای، نشه به کاری مجبور
هر بچه‌ای بتونه، بازی کنه، شاد باشه / کار نکنه تو مترو، همیشه آزاد باشه

خاله فاطمه می خوام که، این سوالو بپرسم / منم میشه یه روزی، رئیس جمهور بشم؟
جواب میده: با تلاش، البته که می تونی! / حالا بیا و گوش کن، تا رویاتو ببینی!

آینده رو می بینم، که خیلی خوشحال شدی / انتخابات و بردی، رئیسِ جمهور شدی
به تک تک وعده هات، داری عمل می کنی / تمام مشکلات و به خوبی حل می کنی
از وقتی که اومدی، گرونی ها تموم شد / مردمت خوشحال هستن، چون همه چی ارزون شد
فقر و بیکاری رفته، از خونه ی آدما / امید به آینده هست، توی دل جوونا

دزدی و تخلفات، خیلی خیلی کم شده / چون قانونای تازه، توی کشور وضع شده
به زیبایی و هنر، خیلی ارزش میذاری / برای جذب توریسم، اصلا کم نمی ذاری
برای تو مهمه، پیشرفت تو علم و صنعت / تولیدات بالا رفته، با تلاش و با همت
کشور ما تو دنیا، یه کشور نمونست / چون یکی مثل زهرا، رئیس جمهورمون هست

شغل (جهانگرد- توریست)

کتاب قهرمان آینده کتاب مشاغل
شغل توریست (جهانگرد) از کتاب اختصاصی قهرمان آینده

دیدم دوباره امروز، یه کارتون قشنگی
که نقش اولش بود، یه آدم زرنگی
میرفت به اینور اونور، همیشه در سفر بود
از همه جای دنیا، انگاری با خبر بود
میرفت به شهر و روستا، پیاده یا سواره
دیدم توی سفرهاش، چه شور و شوقی داره
میشه منم مثل اون، روزی بشم جهانگرد؟
برم کویر و دریا، یا شهرای گرم و سرد
زهرا گفت آرزوش رو، از ته دل با فریاد
خاله فاطمه با خنده، خیلی سریع جواب داد:
آره عزیزم زهرا، میشه جهانگرد شی
هیچی نشد نداره، نباید دلسرد شی

هرکی با فکر و تلاش، میرسه به آرزوش / تو هم میشی جهانگرد، بچۀ خوب و باهوش
سفرهای قشنگت، میشه یه روزی آغاز / یا با قطار یا ماشین، یا میکنی تو پرواز
تو اصفهان و شیراز، مشهد و یزد و تهران / منتظر تو هستن، دیدنی های ایران
طبیعت چابهار، خونه های تو کاشان / قناتهای گناباد، سی و سه پلِ اصفهان
بادگیرای شهر یزد، کاخهای توی تهران / مهاباد و سنندج، و جنگلای گیلان

ایران رو خوب میگردی، بعد میری دور دنیا / یه روز توی آسیا، یه روز توی آفریقا
یه روز میری هند و چین، یونان و ایتالیا / فرانسه و پرتغال، کشور اسپانیا
میگیری از سفرهات، فیلمای خیلی جذاب / از کوه و رود و جنگل، یا کشتیِ روی آب
از اهرام ثلاثه، برج ایفل یا پیزا / حیوونای آمازون، تاج‌محل هندیا
با فیلمای قشنگت، مردم میشن آشنا / انگار با تو میان به، سفر به دور دنیا

شغل (کشاورز- مزرعه دار)

کتاب مشاغل شغل کشاورز
شغل کشاورز (مزرعه دار) از کتاب اختصاصی قهرمان آینده

زهرا آروم نشسته، کنار مامان بابا
داره غذا می‌خوره، اونم چه با اشتها
ماست سفید و شیرین، خریدن از مغازه
غذاشونو می‌خورن، با سبزیجات تازه
سالاد خوشمزه شون، هویج و کاهو داره
زهرا چیزی نمی‌گه، رفته تو فکر دوباره
کی سبزی رو میکاره؟ براش شبیه رازه! / شیر از کجا میاد و، این ماستا رو می‌سازه؟
سؤالشو پرسید و، خاله فاطمه جوابشو داد: / «از روستا یا مزرعه، تموم اینها میاد»

زهرا دوباره رفته، تو فکر شغل تازه / آینده قشنگی، توی سرش میسازه
زهرا میگه که ای کاش، مزرعه داری کنم / با تولیدات تازه، مردم رو یاری کنم
خاله فاطمه جواب داد، اگه بخوای میتونی / فقط با سعی و تلاش، خودت اینو میدونی
فکر میکنی به شغلت، نقشه میریزی براش / مزرعه‌ت رو می‌سازی، با فکر و سعی و تلاش
توی زمین میکاری، ذرت و جو و گندم / از توی گلخونه‌هات، سبزی میدی به مردم

اونجا نگه میداری، اردک و مرغ و خروس / گوسفندای ناقلا، گاو بزرگ و ملوس
از صبح زود بیداری، همیشه گرم کاری / غذای حیوونا رو، اونجا خودت می‌کاری
تو سبدت همیشه، سبزیه یا پیازه / یا شیر داری یا میوه، یا تخم مرغ تازه
کارِت خیلی مهمه، چون شدی اهل تولید / کارتو انجام میدی، یا شور و شوق امید
تو دوست حیوونایی، کسی که مهربونه / میشی با تولیداتت، کشاورز نمونه

شغل (راننده مسابقه)

کتاب مشاغل قهرمان آینده
شغل راننده مسابقه از کتاب اختصاصی قهرمان آینده

رسیده وقت کارتون، زهرا آروم می‌شینه
کارتون ماشینا رو، با خوشحالی می‌بینه
ماشینا رو نگاه کن، چه رنگاشون قشنگه
می‌بره اون کسی که، سریعه و زرنگه
طرفدارا باشادی، باهیجان و خنده
دارن نگاه می‌کنن، کی می‌شه زود برنده
راننده ها آماده‌ن، تو ماشینا می‌شینن
با دقت و با سرعت، سر پیچا می‌پیچن
گاهی سریع می‌رونن، میرن تا اون جلوها
گاهی عقب می‌افتن، از بقیۀ ماشینا

زهرا می‌کرد تماشا، همش می‌گفت با خنده/ خاله فاطمه چی میشه، منم بشم راننده
ببین چه کیفی داره، چه ماشین باحالی / می‌خوام برم با سرعت، مسابقات رالی
حرف زهرا تموم شد، خاله فاطمه جواب داد / میریم به پیست رالی، به سرعت برق و باد
زهرا نشست تو ماشین، با خرسی مهربون / با همدیگه می‌رفتن، با چهره‌های خندون
انگاری پشت فرمون، با اون کلاه زیبا / شده ابرقهرمان، دوستش دارن تو دنیا

شغل (کماندو)

کتاب مشاغل - کماندو قهرمان آینده
شغل کماندو از کتاب اختصاصی قهرمان آینده

میخوام بشم کماندو، همون که قهرمانه
بگیرم از رئیسم، نامۀ محرمانه
شاید برم به سفر، برای مأموریت
باید برای رژه، حاضر بشم با قدرت
با لباس نظامی، دست به تفنگ، پوتین جفت
خاله فاطمه با لبخند، در جواب زهرا گفت:
یک و دو سه و چهار، ای قهرمان پرکار
بیا بریم آینده، تفنگتو زود بردار
دارم تو رو می‌بینم، همیشه در تلاشی
خسته نمی‌شی چون‌که، می‌خوای کماندو باشی

تمرینایی که داری، اگرچه سختن زیاد / اما به وقت نیاز، اونا به کارت میاد
حادثه که پیش میاد، هرجایی توی کشور / سریع میری به اونجا، همه چی میشه بهتر
در کنار دیگران، میری برای کمک / نجات میدی مردمو، تو قهرمانی بی شک
با هموطن مهربون، تو رشت و یزد و تبریز / اما تو میدون جنگ، با دشمنا تند و تیز

یه روز تو میدون جنگ، شکست دادی دشمنو / ندادی دست اونا، یک وجب از میهنو
وقتی میری سمتشون، زودی میشن فراری / یا که میشن اسیر و، مشغول گریه زاری
آدم بدا می‌ترسن، از این شجاعت تو / روزنامه ها نوشتن، از این شهامت تو
حالا دیگه هیچ کسی، سمت وطن نمیاد / چون دشمنا می‌دونن، چی به سرشون میاد
با این کارای خوبت، مشهور توی جهانی / هرجا بری می‌شنوی: زهرا تو قهرمانی!

صفحه آخر کتاب اختصاصی قهرمان آینده

کتاب اختصاصی شغل‌ها قهرمان آینده
صفحه آخر کتاب اختصاصی قهرمان آینده

شب شد و زهرا روی تختخوابش دراز کشیده بود، هنوز به رویاهای گرم و شیرینی فکر میکرد که خاله فاطمه از آینده‌ بهش نشون داده بود، انگار از پنجره ای به آینده نگاه میکرد و به روزی که میتونه به همه آرزوهاش دست پیدا کنه، ایمان داشت.

از اون روز به بعد، زهرا همیشه آرزوهاش رو نقاشی می‌کرد،
و به دنیایی از رویاها و ماجراهای جذاب می ‌رفت،
و
همیشه با خودش تکرار میکرد.
من زهرا هستم قهرمان آینده.

پویاشو با افتخار این اثر بی‌نظیر را عرضه کرده تا به فرزند شما کمک کنه تا قهرمان آینده بشه و با تلاش به آرزوهاش برسه. حتماً این کتاب داستان اختصاصی زیبا رو به نام کودک دلبندتون بخونید و اگه دوست داشتید نسخه چاپی اون رو از اینجا سفارش بدید.

کتاب اختصاصی قهرمان آینده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا