پویاشو، اولین مرکز تولید کارتون اختصاصی برای کودکان
دسته‌بندی نشده

داستان اختصاصی دنیای حیوانات

داستان اختصاصی با عکس کودک پویاشو
داستان اختصاصی دنیای حیوانات با اسم و عکس کودک شما

در این کتاب میتوانید ویژگیهای ظاهری فرزند خود را انتخاب نمایید. همچنین نوع پوشش (بدون حجاب، با شال، با مقنعه و یا چادر) و وضعیت ریش پدر ( بدون ریش و یا دارای ریش پروفسوری و ریش کامل) انتخابی هستند.

ساخت کاراکتر کتاب دنیای حیوانات پویاشو
ساخت کاراکتر کودک و پدر و مادر در کتاب اختصاصی دنیای حیوانات

امیرعلی در دنیای حیوانات

محتوای کامل کتاب اختصاصی کودک شما در دنیای حیوانات، با تمام صفحات را می توانید در زیر ملاحظه کنید.

جلد کتاب اختصاصی دنیای حیوانات

صفحه تقدیمی

امیرعلی جان
پسر خوب و مهربان
با قلبی پر از عشق و هزار آرزوی قشنگ
این کتاب زیبا و ارزشمند تقدیم به تو
دوست داشتنت بزرگترین نعمت دنیاست
الهی همیشه شکوفه لبخند بر لبانت باشد
دوستدار تو
مامان پریسا و بابا محمد

صفحه تقدیمی کتاب اختصاصی دنیای حیوانات

مقدمه داستان اختصاصی دنیای حیوانات

پدر و مادر در کتاب اختصاصی دنیای حیوانات
حضور پدر و مادر در کتاب اختصاصی دنیای حیوانات

یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، میون جنگلی سبز، پسری نشسته بود،
اسم این پسر، امیرعلی بود.
امیرعلی با مامان و باباش اومده بود تو جنگل تا با اونا گردش کنه
و دنبال دوستی می گشت تا با اون ورزش کنه،
چون امیرعلی دوست داره تا می تونه بازی کنه.
امیرعلی به مامان پریسا گفت:
مامان مهربونم میای با من بازی کنی؟ با یه بازی قشنگ دلمو راضی کنی؟
مامانش مشغول کار بود نمی شد بازی کنه، امیرعلی رو راضی کنه،
گفت به پسر کوچولوش، امیرعلی جان پسرکم، پسر با نمکم،
می تونی بری بازی کنی، با گنجیشکای بامزه،
مورچه های کوچولو، زیر درخت هلو.

امیرعلی کفششو به پا کرد، رفت کنار باباشو، بلند اونو صدا کرد،
بابا محمد به امیرعلی گفت:
چی شده پسرکم؟ پسر شیرین من؟ چی شده ناراحتی؟
امیرعلی گفت: بابای مهربونم، میای با من بازی کنی؟
بازی و طنازی کنی؟
بابا محمد گفت: امیرعلی گلی قند عسلی،
بعد از غذا میریم بازی، با تو میشم من همبازی.

مورچه – داستان اختصاصی دنیای حیوانات

مورچه- کتاب دنیای حیوانات - پویاشو
مورچه- کتاب داستان اختصاصی دنیای حیوانات

امیرعلی می گشت تو جنگل،
چون اون یه همبازی می خواست، توی این
جنگل سبز، دوست و هم آوازی می خواست،
اون چیه که راه میره سریع به این زرنگی،
انگاری که یه مورچه است، چه مورچه ی قشنگی …

امیرعلی گفت:
ای مورچه مهربون، خونت کجاست عزیز جون؟
مورچه گفت:
زیر زمین خونمه، پر از دونه لونمه
یهویی صدا اومد: آهای آهای خبر دار، حالا شده وقت کار
افتاده یه تیکه نون، از توی سفره بیرون
بیاید با هم بیاریم، تو لونمون بذاریم
تا که به فصل سرما، داشته باشیم ما غذا
مورچه ها زود به صف شن، روی یه خط ردیف شن

امیرعلی غمو رها کرد، مورچه هه رو صدا کرد:
ای مورچه ی مهربون، لطفا پیش من بمون
با من بیا به بازی، تو که کوچیک و نازی
مورچه گفت:
باید برم به خونه، بار ببرم تو لونه
میام زودی دوباره، جز این راهی نداره

اسب – داستان اختصاصی دنیای حیوانات

اسب - کتاب دنیای حیوانات
اسب- کتاب اختصاصی دنیای حیوانات

آقا امیرعلی بازی می کرد، بازی و طنازی می کرد، تا این که حیوونی دید
پیتکو پیتکو صدا می داد، امیرعلی گفت: به من بگو کی هستی؟
قوی و چابک هستی …
از طرف چمن زار جوابی شنید:
منم یه اسب باری، نجیب و خوب و کاری
زرنگ و چابکم من، گاهی می دم سواری
یال دارم و دم دارم، به جای پا سم دارم
نعل من از آهنه، علف غذای منه
امیرعلی گفت: اسب نجیب و کاری، میدی به من سواری؟
اسبه گفت:
باید برم به صحرا، پیش صاحبم اونجا
میام پیشت دوباره، این که غصه نداره

گاو- داستان اختصاصی دنیای حیوانات

گاو- کتاب دنیای حیوانات
گاو- کتاب اختصاصی دنیای حیوانات

امیرعلی آقای قصه یه گوشه ای نشسته، تو فکر گشت و بازی، دلش می خواد
همبازی، ما ما ما صدا اومد، امیرعلی گفت: کی هستی؟ چرا تنها نشستی؟
از طرف مزرعه جوابی شنید…
من گاوم و شیر دارم، مهمه خیلی کارم
از صبح تا شب کار می کنم، یک کمی ما ما میکنم
فایده داره فراوون، پوست و گوشتم براتون
با شیر و ماست و پنیر، قوی میشین مثل شیر
امیرعلی گفت: گاو قشنگ و نازم
با من میای به بازی؟ روز منو بسازی؟
گاوه گفت: عزیز من امیرعلی جون، با ادب و مهربون
الان زیاده کارم، وقت بازی ندارم
باید بجوشونم شیر، تا که بسازم پنیر
میرم و میام دوباره، غصه دیگه نداره

جوجه – داستان اختصاصی دنیای حیوانات

جوجه- کتاب اختصاصی دنیای حیوانات
جوجه- کتاب اختصاصی دنیای حیوانات

امیرعلی هنوز بازی می کرد، بازی و طنازی می کرد، نگاهی کرد
به این طرف به اون طرف، میون این جنگل و دشت، دنبال یک رفیق
می گشت، تا اینکه جیک و جیک و جیک صدا اومد.
امیرعلی گفت: کی هستی؟
از رو زمین، لای بوته ها جوابی شنید …
منم جوجه طلایی، نوک سرخ و پرحنائی
پرهام حنائی رنگه، راه رفتنم قشنگه
مامان مرغه زرنگه، با دشمنام می جنگه
امیرعلی گفت:
ای جوجه قشنگم، جوجه حنایی رنگم
با من میای به بازی؟ روز منو بسازی؟
جوجه هه گفت:
هرجا مامان مرغه هست، جوجه حنایی ام هست
جدا نمی شم از اون، اینو بدون عزیز جون
می بینمت دوباره، غصه دیگه نداره

لاک پشت – داستان اختصاصی دنیای حیوانات

لاکپشت- قصه دنیای حیوانات
لاک پشت- کتاب اختصاصی دنیای حیوانات

امیرعلی نشست یه گوشه، رفت توی فکر بازی، چی کار کنه که بازم
پیدا کنه هم بازی؟! کنار برکه ی آب یه حیوون عجیب دید، با تعجب صدا زد،
آهای آهای کی هستی؟ این قدر آروم نشستی؟
از کنار برکه صدایی اومد:
لاک پشتمو لاک دارم، سینه ای چالاک دارم
کوله من رو پشتمه، تو آب و خشکی خونمه
برگ و کلم خوراکمه، شب ها سرم تو لاکمه
امیرعلی گفت: لاکی قشنگ و نازم
میای بریم به بازی، با هم بشیم همبازی؟
لاک پشته گفت:
باید برم به حمام، تمیز کنم دست و پام
حمام کنم توی رود، میام پیشت خیلی زود
بازی کنیم دوباره، این که غصه نداره

فیل – داستان اختصاصی دنیای حیوانات

فیل کتاب دنیای حیوانات داستان اختصاصی پویاشو
فیل – کتاب اختصاصی دنیای حیوانات

آقا امیرعلی راهی شد، دور تا دور جنگل ما براش پر از بازی شد، از این درخت به اون درخت
مشغول کنجکاوی شد، یه حیوون گنده دید که هم تپل، هم چاق بود، اندازه اتاق بود …
امیرعلی گفت: بگو که تو کی هستی؟ چرا اینجا نشستی؟
از کنار برکه جوابی شنید
من فیلم و درشتم، اما نترس عزیزم، بیا بپر رو پشتم
قوی و مهربونم، بزرگترین حیوونم
با خرطوم تمیزم، آب رو تنم می ریزم
امیرعلی گفت: فیل بزرگ و چاقم
میای بریم به بازی، باهم بشیم همبازی؟
فیله گفت: بچه های کوچیکم تو خونه تنها هستن
نمی تونم بمونم، منتظر من هستن
میرم و بر می گردم، بازم دورت می گردم
با هم باشیم دوباره، این که غصه نداره

خرگوش – داستان اختصاصی دنیای حیوانات

خرگوش کتاب دنیای حیوانات
خرگوش- کتاب اختصاصی دنیای حیوانات

امیرعلی که خیلی خسته بود، از تپه ها گذشته بود، دید حیوون قشنگی،
می پره با زرنگی، امیرعلی گفت:
عزیز من کی هستی؟ چرا اینجا نشستی؟
از پشت بوته ها صدایی اومد …
خرگوشم و باهوشم ، شیطون و بازیگوشم
نگاه نکن که ریزم، زبر و زرنگ و تیزم
گوش های من درازه، چشم هام قشنگ و نازه
هویج برام عزیزه، کاهو برام لذیذه
امیرعلی گفت: خرگوش گوش درازم
میای با من بازی کنی، بازی و طنازی کنی؟
خرگوشه گفت:
ای پسر قشنگم، عزیز شوخ و شنگم
الان یکم کار دارم، با میمون قرار دارم
میرم و برمی گردم، دنبال تو می گردم
بازی کنیم دوباره، این که غصه نداره

زنبور عسل – داستان اختصاصی دنیای حیوانات

زنبورعسل- کتاب دنیای حیوانات
زنبور- کتاب اختصاصی دنیای حیوانات

امیرعلی توی جنگل و دشت، دور و بر گل ها می گشت، ویزو ویز و ویز صدا
اومد، صدایی آشنا اومد، امیرعلی گفت: بگو به من کی هستی؟
از کنار گل ها جوابی شنید …
ویزو ویز و ویز زنبورکم، ببین دو بال کوچکم
من زنبور طلایی ام، معجزه ی خدایی ام
روی گل ها می شینم، شهد شیرین می چینم
عسل می سازم آسون، دوای درد و درمون
امیرعلی گفت:
ای زنبور نازنازی، میای بریم به بازی، با هم بشیم همبازی؟
زنبوره گفت:
ویزو ویزو ویز کار دارم، عسل باید بیارم
بر می گردم دوباره، غصه دیگه نداره

الاغ – داستان اختصاصی دنیای حیوانات

الاغ کتاب دنیای حیوانات
الاغ- کتاب اختصاصی دنیای حیوانات

امیرعلی گفت: دنبال دوستی هستم، بازی کنم من با اون، کاشکی یه دوستی بیاد
با من بشه همزبون، دارم صدا می شنوم، تو می شنوی درخت جون؟
عرو عرو عر صدا اومد امیرعلی گفت: کی هستی؟
الاغمو بار می برم، بارو به انبار می برم
تو دشت و صحرا می چرم، یونجه ی آبدار می خورم
از روی گل ها می پرم، من یه الاغ بار برم
تو کیسه هام گندم و جو، گندما میشه نون تو
امیرعلی گفت: آهای الاغ کاری، وقت واسه بازی داری؟
الاغه گفت:
الان که من کار دارم، بیین چقدر بار دارم
بارو که خالی کردم، می رم و بر می گردم
می بینمت دوباره، این که غصه نداره

زرافه- داستان اختصاصی دنیای حیوانات

زرافه کتاب دنیای حیوانات
زرافه- کتاب اختصاصی دنیای حیوانات

امیرعلی از این پایین تا اون بالا،
میون دشت و بوته ها،
می گشت پی همزبون،
تا اینکه یه حیوون دراز دید!
امیرعلی گفت: چه حیون درازی، چه پوست زرد نازی!
بگو که تو کی هستی؟ چرا تنها نشستی؟
از اون بالا صدایی اومد …
به من میگن زرافه، پاهام دراز و صافه
گردن من درازه، حسابی چاره سازه
پوست تنم خال خالی، زرد و سیاه و عالی
سرم توی آسمون، خوردن برگ چه آسون
تو جنگل و تو بیشه، خوشحال و شاد همیشه
امیرعلی گفت:
زرافه ی خال خالی، با من میای به بازی؟ روز منو بسازی؟
زرافه گفت:
الان حسابی خسته ام، اینجا یکم نشسته ام
میریم بازی دوباره، این که غصه نداره

سگ نگهبان- داستان اختصاصی دنیای حیوانات

سگ نگهبان- دنیای حیوانات
سگ نگهبان- کتاب اختصاصی دنیای حیوانات

امیرعلی جون قصه ی ما راضی شد از این طرف به اون طرف
دنبال دوست راهی شد، هاپ و هاپ و هاپ صدا اومد،
امیرعلی گفت: بگو که تو کی هستی؟ چرا با گله هستی؟
از تو چمنا جوابی شنید …
منم سگ نگهبان، گرگا ازم هراسان
مواظب بره هام، شجاعته سر تا پام
گرگه توی کمینه، که خوابمو ببینه
اگه خوابم بگیره، بره رو گرگ می گیره
امیرعلی گفت: سگ قوی و نازم
میای بریم به بازی، با هم بشیم همبازی؟
سگه گفت:
من باید اینجا باشم، کنار گله باشم
برو پیش بره ها، بازی بکن با اون ها
میام پیشت دوباره، غصه دیگه نداره

سنجاب- داستان اختصاصی دنیای حیوانات

سنجاب کتاب دنیای حیوانات
سنجاب- کتاب اختصاصی دنیای حیوانات

امیرعلی، می خواست که بازی کنه، دلش رو راضی کنه،
شاید اینه اون هم زبون، رفیق خوب و مهربون، دید که یه دونه حیوون،
زبر و زرنگ و شیطون با یه دم پشمالو، دوید اومد پیش اون، صدا زد کی هستی؟
از بالای درخت جوابی شنید …
سنجاب دم قشنگم، تیز و زبر و زرنگم
چشمای ریزی دارم، دندون تیزی دارم
با دندونام می تونم، فندق ها رو بشکونم
توی درخت لونمه، مار دشمن جونمه
اگه زرنگ نباشم، شاید غذای مار شم
امیرعلی گفت: سنجاب خوب و نازم
میای با من بازی کنی؟ بازی و طنازی کنی؟
سنجابه گفت:
پسر خوب زیبا، باید برم من حالا
تو خونه ی قشنگم، روی درخت اون بالا
بر می گردم دوباره، این که غصه نداره

بره- داستان اختصاصی دنیای حیوانات

بره کتاب دنیای حیوانات
بره ناقلا- کتاب اختصاصی دنیای حیوانات

امیرعلی همش بازی می کرد، شادی و خوشحالی می کرد، می خواست یه دوستی باشه،
باهاش هم بازی باشه، تا این که بع و بع و بع صدا اومد؛ امیرعلی گفت: به من بگو کی هستی؟
از کنار گله صدایی شنید …
بره ی ناقلا منم، پر از پشمه روی تنم
پشم های من نخ میشه، برای تو رخت میشه
با گله میرم چرا، میرم به دشت و صحرا
چوپونمون مهربون، مراقب ماهاست اون
امیرعلی گفت: پشمالوی ناز نازی
میای با من به بازی؟ روز منو بسازی؟
بره هه گفت:
باید برم به دره، همراه چند تا بره
زودی میام پیش تو، یه موقع یادت نره

صفحه آخر- داستان اختصاصی دنیای حیوانات

صفحه اخر کتاب دنیای حیوانات
صفحه آخر- کتاب اختصاصی دنیای حیوانات

آقا امیرعلی راهی شد، دور تا دور جنگل ما براش پر از
بازی شد، از این طرف به اون طرف دنبال دوستی می گشت.
قار و قار و قار صدا اومد …
امیرعلی گفت:
ای که پرات سیاهه روی درخت نشستی، بگو به من کی هستی؟
از بالای درخت جوابی شنید …
کلاغ پر سیاهم، لونم روی درخته
خبر چینی کارمه، کارم یه قدری سخته

امیرعلی گفت: کلاغ پر سیاهم، می شه بگی تو قار قار؟
حیوونای تو باغو، تو بکنی خبر دار؟
بگی بیان تو جنگل، با من بیان به بازی
غصه من تموم شه، دلم بمونه راضی
کلاغه اومد توی باغ، هی قار و قارصدا کرد
حیوون ها رو با صداش، از خواب خوش بیدار کرد
گفت پسری تو جنگل، منتظر شماهاست
بازی کردن با شما، براش مثل یه رویاست
رو قولتون بمونید، بشید با اون همبازی

حیوون ها که اومدن، شروع کردن به بازی
مامان بابا با خنده، به جمعشون رسیدن
همگی دسته جمعی، شعر خوندن و خندیدن
ما حیونای جنگل زرنگ و بازی گوشیم
موقع کار که میشه، باید همه بکوشیم
حالا میون جنگل، با تو شدیم هم بازی
تا غصه هات دور بشه، دلت بمونه راضی

حتماً این کتاب قصه اختصاصی زیبا رو برای فرزند دلبندتون بخونید و اگه دوست داشتید نسخه چاپی اون رو از اینجا سفارش بدین

پشت جلد کتاب دنیای حیوانات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا